كنار تختم نشسته بودم ارام وبي قرار كسي نبود تنها بودم منو رها كردي تا به ارزو هايم برسم من در شهر غريب در پي ارزو هايم و تو در شهر ديگر در پي خوشبختيم .راست مي گفت شاعر: دلم تنگه مثل ابراي تيره. اسمان ابري،و دل من غمگين، نمي دانم چرا ابر دلم باران نمي كنه نمي دانم چرا ابر اسمان غرش.از كنار تختم به پنجره مي نگرم تك گلي مي بينم كه به اميد قطره اي باران منتظره حيات است شاداب و بهاري .كاش منم مثل اين تك گل هميشه اميد در رگهاي وجودم جريان داشت عشقم درپي خوشبختي و من در پي ارزوهايم .دوست دارم مثل پروانه به دورت بگردم تو رو بگيرم ،ببويمت ،ببوسمت و محكم تو را در اغوش بگيرم و بگويم دوستت دارم بازم به قول شاعر كه ميگه دلم تنگه مثل ابراي تيره كاش اميدي در پي اين سختيها باشد كاش كاش..................
|